باریک اعتماد به نفس دوران کودکی لیلا حاتمی

باریک: اعتماد به نفس دوران کودکی لیلا حاتمی همیشگی تصویری تماشاگر زندگی تصویر

  • خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • توجه: در صورتی که فایل دارای ایراد است یا حقوق نویسنده رعایت نشده با ما تماس بگیرید

    گت بلاگز اخبار فرهنگی و هنری صدای خودم را می‌شنوم، خجالت می‌کشم!

    «امید نعمتی» خواننده محبوب موسیقی پاپ است که امسال با حضور در برنامه خندوانه و خواندن تیتراژ برنامه‌های تلویزیون و انتشار آلبوم «حرمان» تبدیل به یکی از چهره‌های

    صدای خودم را می‌شنوم، خجالت می‌کشم!

    صدای خودم را می شنوم، خجالت می کشم!

    عبارات مهم : ایران

    «امید نعمتی» خواننده محبوب موسیقی پاپ است که امسال با حضور در برنامه خندوانه و خواندن تیتراژ برنامه های تلویزیون و انتشار آلبوم «حرمان» تبدیل به یکی از اشخاص موسیقی شد. با او همراه شدیم.

    به گزارش مجله مهر، ظاهر منحصر به فرد آقای خواننده حالا بعد از چندسال حضورش لابلای گلچین های موسیقی مردم کاملا آشنا شده است هست. گلچینی که اگر میان چراغ قرمزهای طولانی پایتخت، شیشه را پایین بکشید و گوش هایتان را تیز کنید از لابلای ضبط ماشین های همسایه به خوبی می شنوید:«تو بیا ای یار دیرین، تو بیا ای شور شیرین که به صحراها دریاها بباریم…»« منو بشنو از دور، دلم می خواهدت» ترانه هایی که به گفته خودش در کوچه خیابان های پایتخت سروده شده است و حاصل قدم زدن هایش در پایتخت کشور عزیزمان ایران دوست داشتنی ست. تهرانی که ردش را در اکثر شعرهای گروه پالت و آقای خواننده می توانید پیدا کنید. «امید نعمتی» علی رغم روند فعلی خواننده های تازه وارد و این روزهای موسیقی آرام آرام جهت مردم آشنا شد و بین گلچین هایشان راه پیدا کرد. او سال ۹۶ با حضور در برنامه خندوانه و خواندن چند تیتراژ تلویزیونی زیاد از قبل آشنا شد و آلبوم «حرمان» را نیز این بار به صورت مستقل منتشر کرد. به همین بهانه سراغ این صورت امسال موسیقی رفتیم تا از او زیاد بدانیم.

    اولین چیزهایی که شما را جذب موسیقی کرد چه چیزی بود؟ چون خیلی سریع وارد دنیای موسیقی شدید. چند وقت پیش هم یک فیلم از آوازخوانی تان در وقت کودکی گذاشتید.
    من فکر می کنم فضای خانواده بسیار نقش داشت. در منزل ما وقت کودکی من هر لحظه صدای آقای ناظری و آقای شجریان برقرار بود. من هم هر لحظه این صداها در گوشم بود و از چهار و پنج سالگی تلاش می کردم که از رویشان تقلید کنم. شعرها را شاید نمی فهمیدم ولی به تقلید از آنها می خواندم. یکی دیگر از چیزهایی که در من اثر زیادی داشت تا موسیقی کار کنم این بود که آن وقت به کنسرت «کامکارها» رفتم و آنجا دیوانه موسیقی و دف شدم. هنگامی که به منزل آمدم هرچیز دایره شکلی پیدا می کردم رویش انگاری دف می زدم.

    چه تصنیف یا موسیقی در ذهنتان از دوران کودکی ثبت شده است است؟
    قدیمی ترین تصنیف یا بهتر بگویم قدیمی ترین صدایی که در من وجود دارد، تصنیف «جلیل عندلیبی» است که می خوانم:«هرکسی کسی دارد…» یا «ایران ای سرای امید» را خیلی دوست داشتم و می خواندم. «گل صدبرگ» آقای ناظری را هم دوست داشتم و زیاد می خواندم.

    یعنی از همان دوران مشخص بود که امید نعمتی بزرگ شود چنین آینده ای خواهد داشت؟
    آینده را نمی دانم. ولی پدرو مادر و دایی هایم تلاش کردند کمک کنند که من کلاس موسیقی بروم. به عنوان نمونه پدر من هفته ای دوبار مرا در ونک کلاس موسیقی می برد. یا به منزل آقای کامکار می رفتم تا دف یاد بگیرم. پدر و مادرم این استعداد را در من دیدند و هرکاری از دستشان بر می آمد انجام می دادند تا این استعداد به شکوفایی برسد.

    حالا که ساز و آواز را خیلی سریع شروع کردید. خاطره ای از آواز خواندن هایتان در آن دوران دارید؟
    خیلی زیاد. یکبار همراه داییم جهت تئاتر به فرهنگسرای پارک قیطریه رفتم. من قرار بود در آن تئاتر دف بزنم. آقای حمیدرضا اردلان که یکی از پژوهشگران هنر موسیقی است مرا صدا کردند و داخل یک سالن خالی بردند. بعد توی پارک پشت بلندگو اعلام کردند که همه به این سالن بیایید ما کسی را پیدا کردیم که ۸ ساله است و آواز می خواند.

    صدای خودم را می‌شنوم، خجالت می‌کشم!

    پس اعتماد به نفس بالایی هم داشتید.
    اصلا کارم این شده است بود. در مدرسه و مراسم های متفاوت همش آواز می خواندم. ولی توصیه ای که بود هیچ وقت همه جا آواز نمی خواندم. خیلی اعتقاد بودم این خواندن و ساز زدن من نباید تبدیل به کار سرگرم کننده جهت بقیه شود. ارزش و ارزش خودم را حفظ می کردم. به نظرم هنرمند باید اینطوری باشد و ارزش خودش را حفظ کند اگرهرجایی رفت زیر آواز بزند دیگر خوشایند نیست و به او می گویند: دوست عزیز بس کن!

    این بی هوا آواز خواندن هنوز هم درون شما وجود دارد؟ به عنوان نمونه پشت فرمان جهت خودتان آواز بخوانید.
    من ناراحت می شوم آواز می خوانم. خوشحالم آواز می خوانم. استرس دارم آواز می خوانم. دلواپس می شوم آواز می خوانم. اصلا در منزل همینطور که دارم راه می روم آواز می خوانم. کاریست که بلدم و همین طور دارم انجامش می دهم.

    از کارهای خودتان زیاد می خوانید یا بقیه؟
    از بقیه زیاد می خوانم. به عنوان نمونه یک آوازی از آقای شجریان می خوانم. البته دیروزبرای خودم از آلبوم آب، نان و آواز همایون شجریان بود می خواند که می گوید:«بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست…»

    دقیقا نسل شما و موسیقی های از جنس شما یک سری از موزیک ها را از گذشتگان بازخوانی کرده است.
    من اعتقاد دارم که بازخوانی حتما نباید جهت کارهای قدیمی باشد. در جاهای دیگر دنیا به عنوان نمونه انگلیس بندهای متفاوت شعرهای همدیگر را کاور می کنند که این عنوان جهت جفتشان هم خوب هست. ولی این عنوان را در کشور عزیزمان ایران نداریم. بازخوانی ها هم از موزیک های قدیمی هست. اتفاقا همین دیروز من به فرزند های پالت می گفتم کاش بیاییم یکی از موزیک های آقای قمصری که خیلی کارهایشان را دوست دارم را با سازهای خودمان کاور کنیم. به هرحال به نظر من کار خوبی است حتی به نظرم جالب است که ما یکی از موزیک های گروه های بمرانی را به طور مثال بازخوانی کنیم. حتی خودمان هم استقبال می کنیم اگر کسی بیاید یکی از کارهای ما را طور دیگری بخواند. به نظرم جالب است.

    «امید نعمتی» خواننده محبوب موسیقی پاپ است که امسال با حضور در برنامه خندوانه و خواندن تیتراژ برنامه‌های تلویزیون و انتشار آلبوم «حرمان» تبدیل به یکی از چهره‌های

    حالا کدام از بازخوانی هایتان را دوست دارید؟
    ما در هر آلبوم تلاش کردیم یک بازخوانی داشته باشیم. ممکن است ما یک سری طرفدار جوان داشته باشیم که به این بهانه آن موزیک را بشنوند و با موسیقی گذشته هم آشنا شوند.من بازخوانی: زندگی می رقصد زندگی در جام چشم تو که نامش «خانه بر دوش» است را خیلی دوست دارم. با اینکه اعتقاد دارم آقای مهرپویا این موزیک را بهتر و حتی باحال تر از ما خوانده است ولی این موزیک را خیلی ها دوستش داشتند و حتی از خانواده آقای مهرپویا به ما ایمیل زدند و تقدیر کردند چون من این خانواده را خیلی دوست دارم.

    شما با حضور در گروه های موسیقی به شهرت رسیدید. ابتدا «دنگ شو» و بعد «پالت». حالا که چندسال گذشته است نوع ورودتان را دوست داشتید؟ یا اینکه فکر می کنید اگر به عنوان یک خواننده مستقل مشهور می شدید بهتر بود؟
    من این کار و این نوع ورود را دوست داشتم و اصولا به تشکیل یک گروه هنری علاقمند بودم. حتی خیلی وقت ها فکر می کردم که این گروه را می شود بزرگترش کرد. مثل گروهی که پرفورمنس آرت یا ویدئو آرت کار می کند و این ها می توانند باهم کارهای جالبی انجام دهند. از زمانی که جهت کنکور کلاس می رفتم در فکر این بودم که چندتا از فرزند ها را دور هم جمع کنم تا باهم کاری انجام دهیم تا اینکه با دنگ شو آشنا شدم.

    اولین آهنگی که از شما مشهور شد چه بود؟
    اولین چیزی که از من مشهور شد فکر می کنم موزیک «کمی آهسته تر» بود.

    نسل شما که در چندسال اخیر در گروه های موسیقی تلفیقی وارد شدید صداهایتان تا اندازه ای شبیه به هم هست. این عنوان را قبول دارید؟
    بله درست می گویید. البته این اتفاق در نسل قبل هم است و به طور مثال صدای آقای قربانی و سالار عقیلی نیز در نهایت شبیه به هم هست. ولی در عین حال تفاوت هایشان باهم زیاد هست. من فکر می کنم یک صداسازی ست که ماها انجام می دهیم. یک کاری که خودم کرد و خیلی دوستش دارم این است که من رفتم و آواز کلاسیک یاد گرفتم. بعد تلاش کردم از آن ور به این سمت بیایم. یعنی یک آوازی بخوانم با مختصات خودش که تکنیک آوازهای ایرانی هم در آن باشد.

    تا به حال صدای خودتان را در ضبط ماشین کسی شنیده اید؟ نخستین بار چه زمانی بود و چه حسی داشت؟
    یک روز پشت چراغ قرمز بودم. دیدم ماشین بغلی دارد موزیک «کمی آهسته تر» ما را گوش می کند. نسخه ای را هم داشت گوش می داد که نسخه مهم نبود و احتمالا از جایی دست به دست به او رسیده بود. واکنشی نشان ندادم ولی خوشم آمد. معمولا این موقع ها خجالت می کشم.

    دوست دارید مردم کدام موزیک هایتان را زیاد گوش بدهند و به کدام از موزیک ها شما را بشناسند؟
    من یک سری موزیک جهت تیتراژهای تلویزیونی خوانده ام که جهت خودم باحال هست. ولی اصولا دوست دارم موزیک هایی از من شنیده شود که عمیق تر و جدی تر و اتفاقا کمتر شنیده شده است هست. به عنوان نمونه من «نیمی از ما» را خیلی دوست دارم. هم شعرش هم موزیکش. ولی خیلی کمتر شنیده شد. هرچقدر شما جهت یک موسیقی وقت می گذارید. همان قدر هم مخاطب باید برایش توجه بیشتری به خرج بدهد و جهت فهمیدنش وقت بگذارد. ولی تعداد آدم هایی که وقت بیشتری می گذارند کم هست. ولی هنوز هم آدمهایی را می بینم که دوستشان مهاجرت کرده و بخشی ازاین شعر را توی اینستاگرامشان می گذارند. یا به عنوان نمونه می بینم هنگامی که پلاسکو می ریزد موزیک «شهرمن بخند» و تکه هایش بین روزنامه ها و مردم راه پیدا می کند و پخش می شود.

    شما در دانشگاه گرافیک خواندید. گرافیک به موسیقی شما کمک کرد؟
    همه هنرها باهم ارتباط دارند. گرافیک در موسیقی خیلی به درد من خورد. روزبه از دوستان ما میگفت خیلی از گروههای موسیقی نقاش و گرافیک کار هستند چون فکربازی دارند. اتقاقی که شاید در گروههای موسیقی نیفتد چون متاسفانه فضای فکری بسته هست. یادم است روز اولی که استاد مبانی سواد بصری بالاسر ما آمد حرف جالبی زد. گفت من این ترم به شما چیزهایی یاد شما می دهم که بعدش باید بریزید دور. ولی در موسیقی این گونه نیست. می گویند همه چیز همین چیزهایی ست که ما به شما می گوییم و غیراز این بزنید غلط هست. به نظر من غلط است ولی متاسفانه وجود دارد.

    صدای خودم را می‌شنوم، خجالت می‌کشم!

    امسال چندین خواننده به شهرت رسیدند که شعرهای و ترانه هایشان بسیار موردنقد قرار داده شد تا بحث نقد و محتوای ترانه دوباره بر سر زبان ها بیفتد. باتوجه به اینکه خودتان هم ترانه بسیاری از کارهایتان را گفته اید. تا به حال در این باره نقدی شنیده اید؟ در کل اوضاع ترانه در چه حال است؟
    متاسفانه ترانه هایی که در حال حاضر در موسیقی پاپ وجود دارد از دانش کمی برخوردار است و این واقعا ناراحت کننده هست. ما ادبیات پرقدرتی داشتیم. آن وقت الان باید وضع ترانه سرایی این باشد؟ البته ما ترانه سرای خوب هم داریم. مثل زن مونا برزویی. ولی ترانه سرای بد خیلی زیاد داریم. البته واقعا ترانه سرای جسور نداریم. کسی که اتفاق تازه ای در ترانه رقم بزند. وضع ترانه واقعا بد است.

    پس حتما ارتباط شما با ادبیات هم خیلی خوب است.
    بله پدر من نویسنده و شاعر است و از بچگی آشنایی دارم. ولی همه ایرانی ها درون خودشان یک حافظ و سعدی و خیام دارند. حتی اگر نخوانده باشند. بعد آن شعرهای در خون همه ما هست. ولی من میان شاعران معاصر، حسین منزوی، میم آزاد، هوشنگ ابتهاج و احمدشاملو را بسیار دوست دارم.

    آن وقت حافظ درونتان چه چیزی می خواند؟
    از آن وقت که بر این آستان نهادم روی
    فراز مسند خورشید تکیه گاه من است

    شما در آلبوم حرمان سراغ شاعرانی رفتید که آبروی شعر معاصر ما هستند. شاعرانی چون حمید مصدق، حسین منزوی، نادر نادرپور، هوشنگ ابتهاج، رهی معیری، عمدی در این عنوان داشتید که از شاعران بزرگ معاصر حتما استفاده کنید؟
    بله. روزی با دوستم «صادق» صحبت کردیم و گفتیم مردم باید به جای خواندن ترانه های ضعیف این روزها شعر این شاعران را بشنوند و بخوانند. یه موزیک طولانی با شعر اخوان ثالث ضبط کردیم ولی گفتیم مردم که گوش نمی دهند. بعد بگذار کمی از ایده آل هایمان پایین بیاییم و کاری کنیم که نه به ساحت اخوان ثالث بربخورد و هم مردم گوش بدهند. همه تلاشمان را کردیم و شد آلبوم «حرمان» که بازهم به نظرم گوش دادنش سخت هست. گفتیم بازهم اگر گوش ندادن ما حاضریم از این بلندگوهای سبزی فروش ها دستمان بگیریم و درخیابان بخوانیم شاید آدم ها گوش کنند.(می خندد)

    خودتان کدام موزیک حرمان را بسیار دوست دارید؟
    آهنگ مجنون خیابان ها که شعرش جهت استاد حسین منزوی است.

    اگر همین الان در داشبورد ماشین شما را باز کنیم. چه آلبوم موسیقی هایی می بینیم؟
    موسیقی هایی از جاهای متفاوت دنیا که به نظر من به موسیقی ما از سایر دنیا شبیه تر هستند. مثل ابراهیم معلوف که ترومپت عربی می زند. یک سری موسیقی جاز دارم به علاوه اینکه من شنیدن راک های دهه ۷۰ را هم دوست دارم.

    از سال ۹۰ به این طرف گروه های موسیقی خیلی باب شد و چندین گروه موسیقی به شهرت رسید. آنقدر که به ذهن بسیاری از پسرهای جوان رسید که باهم یک بند موسیقی تشکیل بدهند. در میان این گروه های موسیقی شما کدامشان را زیاد می پسندید و گوش می دهید؟
    به لحاظ موسیقایی به نظرم گروه داماهی بسیار خوب هست. گروه چارتار را هم خیلی دوست دارم و به نظرم فضایی را وارد کردند که مخصوص خودشان است و توانسته طرفداران زیادی هم پیدا کند. گروه ۱۲۷ را هم دوست داشتم که متاسفانه از کشور عزیزمان ایران رفتند.

    موسیقی و موزیک های شما به اصطلاح خیلی طهرونی ست. شهرستانی ها می توانند با آن ارتباط برقرار کنند؟
    اتفاقا ما چندروز پیش یزد بودیم و صحبت این عنوان بود. من دلواپس بودم که «شهرمن بخند» خیلی تهرانی است و شاید بعضی جاها ارتباط نگیرند. ولی اینطوری نشد. به عنوان نمونه من «وودی آلن» را دوست دارم ولی فیلمساز نیویورکی است و نیویورک در فیلم هایش در جریان هست. ولی من دوستش دارم ولی من که نیویورک زندگی نمی کنم.

    البته شما بارها گفته اید که پایتخت کشور عزیزمان ایران را خیلی دوست دارید.
    من پایتخت کشور عزیزمان ایران را خیلی دوست دارم و زیاد شعرهایم را هم در این راه رفتن توی پایتخت کشور عزیزمان ایران گفته ام و فکر میکنم پایتخت کشور عزیزمان ایران واقعی همین حوالی فردوسی به پایین است و این مناطق را بسیار دوست دارم و مدت وقت زیادی پیاده روی در این مناطق پیاده روی می کنم و به مغازه های مختلفش سر می زنم.

    دوست دارید شما را با چه خصوصیت یا هنری به یاد بیاورند؟
    من هیچ وقت دوست نداشتم مرا به عنوان خواننده فقط بشناسند. چون خوانندگی تالیف ندارد. خواننده تنها می رود و چیزی را اجرا می کند. تازگی ها به نظرم این عنوان دارد جا می افتد چون من در سه بخش جشنواره ترانه افشین یداللهی کاندید شدم و جهت خودم جالب بود. در هیچ بخشی هم جایزه نگرفتم ولی خیلی خوشحالم که به این عنوان توجه شد. من موسیقی و ترانه تولید می کنم و بعد آن را می خوانم و صرفا یک خواننده نیستم و دوست دارم مخاطب همه این ها را ببیند. من خلق کردن را خیلی دوست دارم. از پروسه خلق کردن لذت می برم. حتی دوست دارم یک روز نمایشگاه نقاشی خودم را داشته باشم. نقاشی حتی شیرین تر هست. جهت اینکه شما یک صفحه سفید در اختیار دارید که داخلش هیچی نیست و شما از این هیچی چیزی خلق می کنید.

    دوست دارید چه کسی موسیقی شما را گوش کند؟ این شخصیت ممکن است یک استاد بزرگ یا یک آدم معمولی باشد ولی شما دوست دارید که موسیقی شما را بشنود و اگر بفهمید می شنود خیلی خوشحال می شوید.
    اگر سوار تاکسی شوم و ببینم راننده دارد موزیک مرا گوش می دهد خیلی کیف می کنم. ولی اگر بخواهم کسی را اسم ببرم که دوست دارم یک روز نشسته و موسیقی مرا گوش کند؛ استاد «حسین علیزاده» هست. خیلی دوست دارم موزیک مرا بشنود و خیلی خوشحالم که شنیده هست. در مراسم مراسم خوش حالی منزل سینما قرار شد آهنگی که حسین علیزاده دوست دارد را بخوانم و به او تقدیم کنم. تصنیف «گریه کن» بود که خیلی سخت بود و وقت خواندنش آنقدر استرس داشتم و دستم می لرزید. همان جا هم گفتم دوست دارم فرار کنم. ولی خواندم و به من گفت که خیلی خوشش آمد.

    کاری است که دلتان می خواسته هر لحظه انجامش بدهید ولی انجام نداده اید و گاهی فکر می کنید که شاید برایتان دیر شده است است؟
    دوست داشتم فیلم بسازم.

    حالا که به سینما علاقه مند هستید. فیلمساز موردعلاقه تان کیست؟
    در سینمای کشور عزیزمان ایران «شهرام مکری» را دوست دارم. فیلم اولش خیلی جسورانه بود. «قصه ها»ی زن بنی اعتماد و «پرویز» مرحوم هفتوان را هم دوست دارم. ولی در سینمای دنیا «کریستوفر نولان» را خیلی دوست دارم.

    دغدغه اجتماعی است که برایش تلاش کرده باشید؟
    به نظرم ما به عنوان موزیسین باید تلاش کنیم که مردم بتوانند موسیقی خوب گوش کنند. خیلی به ما می گویند به خیریه ها برویم ولی در نهایت من دوست دارم به جای کنسرت خیریه یک کنسرت رایگان جهت مردمی بگذاریم که شاید نتوانند ۴۰۰ هزارتومان پول کنسرت بدهند. مردمی که آدم های عادی هستند. سرکار می روند ولی نمی توانند این مقدار پول جهت کنسرت ما بدهند. این قشر از مردم تعدادشان هم خیلی زیاد است شاید ۸۰ درصد مردم پایتخت کشور عزیزمان ایران را تشکیل دهند. ولی نمی توانند به عنوان یک شهروند کاملا عادی ماهی یکبار حداقل یک رستوران بروند. دوست دارم یک کنسرت رایگان جهت این قشر داشته باشم.

    برای سال تازه برنامه ای توی ذهنتان دارید؟ کاری که دلتان بخواهد انجام دهید. کاری که مدت ها توی ذهنتان بوده و وقت انجامش پیش نیامده است؟
    دوست دارم با گروه های غیر ایرانی مثل فرانسوی و یونانی یک کارهایی انجام دهیم. بعد هم در حال ضبط آلبوم پالت هستیم و کنسرت های حرمان را هم برگزار می کنیم.

    «امید نعمتی» خواننده محبوب موسیقی پاپ است که امسال با حضور در برنامه خندوانه و خواندن تیتراژ برنامه‌های تلویزیون و انتشار آلبوم «حرمان» تبدیل به یکی از چهره‌های

    واژه های کلیدی: ایران | ترانه | موزیک | ایرانی | موسیقی | خواننده | اخبار فرهنگی و هنری

    صدای خودم را می‌شنوم، خجالت می‌کشم!

    صدای خودم را می‌شنوم، خجالت می‌کشم!


    دانلود


    دانلود فایل ها

    نویسنده : blogzz

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود رایگان کتاب از آمازون
  • تکست بوک
  • خرید کتاب انگلیسی
  • خرید کیندل آمازون
  • کتاب زبان اصلی
  • خرید کتاب زبان اصلی دانشگاهی
  • باکس کتاب
  • مانگا زبان اصلی
  • قیمت چاپ کتاب PDF
  • چاپ مانگا
  • رفتن به نوار ابزار